ترکیب دارای کیفیت بازی
زاج سیاه؛ شخار که از اشنان گرفته میشود.
فرهنگ فارسی عمید
[ قَ ] (ع اِ) قلی. رجوع به قلی شود.
لغتنامه دهخدا
بخشی از قلیائیت کل ناشی از یون کربنات [خوردگی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ قَ ] (اِ مرکب) آب آمیخته به قلی (اشخار). (یادداشت مؤلف). رجوع به قلی شود.
نوعی قلیاباری ناشی از باقی ماندن قلیا پس از سوختوساز یا کمبود اسیدهای کانیایی یا تثبیتشده [تغذیه]
نوعی مادۀ غذایی که باقیماندۀ قلیایی آن زیاد است و درنتیجه سبب افزایش پ.هاش ادرار میشود [تغذیه]
(قَ) [ ع. غلیان ] (اِ.) وسیلهای برای دود کردن تنباکو.
فرهنگ فارسی معین
[ قَ لْ ] (اِ) غلیان. رجوع به غلیان شود. - قلیان بردار؛ خدمتکاری از مقربان که قلیان بردارد. (لغت محلی شوشتر ذیل رسم). - قلیان شوی ؛ چوبی بر سر آن دسته ریسمان پشمین کرده که درون کوزه یا ...
[ ] (معرب، اِ) به رومی اسفاناخ است.
[ ] (معرب، اِ) جلنار است. (تحفهٔ حکیم مؤمن). اسقلیاطیقوس و اصطیسوطیفوس و او نباتیست که به خرم دوا مشهور است، بر ورم حالب ضماد کنند نافع بود و گفته اند که نباتی که به خرم مشهورست نباتیست که ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.