جوشمان [جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب]
قطعات بهم جوش خورده، چیز جوش خورده سایر معانی: چیز جوش خورده، قطعات بهم جوش خورده
دیکشنری انگلیسی به فارسی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.