transit

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

گذر [نجوم‌]

1. عبور یکی از دو سیارۀ عطارد یا زهره از مقابل خورشید 2. عبور هر جِرم آسمانی کوچک‌تر از مقابل جِرم بزرگ‌تر

انگلیسی

transit

واژه‌های مشابه

transit

انتظار گذر [حمل‌ونقل هوایی] 1. مدت‌زمان انتظار مسافر بر روی زمین از هنگام رسیدن پرواز نخست تا سوار شدن به پرواز دیگر 2. مدت‌زمانی که هواگَرد، به‌ویژه هواگَرد حمل‌ونق ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

transit cargo

کالای گذری [مشترک حمل‌ونقل] کالایی که بدون پرداخت عوارض گمرکی و با همان وسیلۀ حمل از یک کشور عبور داده شود

واژه‌های مصوب فرهنگستان

transit compass

الت سنجش گوشه های افقی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

transit hall

تالار گذر [مشترک حمل‌ونقل] تالاری که مسافران گذری در آن منتظر سوار شدن به‌وسیلۀ نقلیۀ دیگر شوند

واژه‌های مصوب فرهنگستان

transit line types

الگوهای خطوط [حمل‌ونقل درون‌شهری - جاده‌ای] اَشکال هندسی مختلف خطوط حمل‌ونقل عمومی، مانند خطوط شعاعی و قطری و دایره‌ای ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

transit mode classes

رده‌های حمل‌ونقل عمومی [حمل‌ونقل درون‌شهری - جاده‌ای] شیوه‌های مختلف حمل‌ونقل عمومی که براساس مشخصه‌های پایه طبقه‌بندی شده‌اند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

transit network

[برق و الکترونیک] شبکه گذر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

transit permit

[حسابداری] اجازه عبور

دیکشنری انگلیسی به فارسی

transit priority

اولویت حمل‌ونقل عمومی [حمل‌ونقل درون‌شهری - جاده‌ای] اولویت برای عبور وسایل نقلیۀ عمومی ازطریق تنظیم و فرماندهی چراغ‌های راهنمایی به‌نحوی‌که زمان انتظار در ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

transit stop

ایستگاه حمل‌ونقل عمومی [حمل‌ونقل درون‌شهری - جاده‌ای] محلی در سطح خیابان که وسایل نقلیۀ عمومی برای سوار و پیاده‌ کردن مسافر در آنجا توقف می‌کنند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش