tender

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

قایق خدماتی [گردشگری و جهانگردی]

شناور کوچکی که از آن در حمل‌ونقل بار و مسافر و ارسال تدارکات از بندر به کشتی‌های بزرگ و بر‌عکس استفاده می‌شود

انگلیسی

tender

واژه‌های مشابه

tender

مناقصه [حقوق] 1. پیشنهاد وجه یا خدمت در مقابل یک تعهد 2. پیشنهادی کتبی برای عقد قرارداد خرید یا فروش کالا یا خدمات با هزینه یا نرخ مشخص

واژه‌های مصوب فرهنگستان

tender

مناقصه [مدیریت - مدیریت پروژه] 1. پیشنهاد وجه یا خدمت در مقابل یک تعهد 2. پیشنهادی کتبی برای عقد قرارداد خرید یا فروش کالا یا خدمات با هزینه یا نرخ مشخص ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

tender

نرم‌ترد [علوم و فنّاوری غذا] ویژگی مادۀ غذایی‌ای که به‌راحتی بریده و جویده می‌شود

واژه‌های مصوب فرهنگستان

tender conditions

[حسابداری] شرایط مناقصه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tender fleshed cherry

گیلاس دم دراز

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tender hearted

نازک دل، دل نازک، رقیق القلب، مهربان، پرمهر، پر ملاطفت، رقیق القلب، رئوف، دل نازک، دل رحیم

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tender maps

[آب و خاک] نقشه های مناقصه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tender of performance

[حقوق] پیشنهاد انجام کار یا ایفای تعهد

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tenderfoot

تازه کار، ادم تازه وارد، پیش اهنگ تازه کار سایر معانی: (امریکا)، تازه وارد، نازک نارنجی، سختی ندیده، مغرب امر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

tenderhefted

tenderhearted دل نازک، دل رحیم

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش