۱. = خر۱ ۲. (صفت) [عامیانه، مجاز] احمق؛ نفهم. ۳. [قدیمی، مجاز] پیک؛ قاصد. ۴. [قدیمی] اسبی که پیک بر آن سوار شود. ۵. [قدیمی] در دورۀ مغول، عوارضی که مغول برای پیکها و چهارپایان آن ...
فرهنگ فارسی عمید
[ اُ دَ ] (مص مرکب) کنایه از خرج سفر دادن و این مرکب است از ترکی و فارسی چه الاغ ترکی است و بمعنی برید است که بسرعت راه طی نماید. (انجمن آرای ناصری). رجوع به الاغ شود.
لغتنامه دهخدا
[ اَ بُلْ اَ لَ ] (اِخ) ابراهیم بن عبداللََّه. یکی از رجال دولت بنی اغلب. او به سال ۲۱۹ هـ . ق. از دست بنی اغلب حکومت صقلیه داشت و در آن وقت با روم محاربات چند کرد و کشتی های روم بگرفت ...
(از ترکی، اِ مرکب) (مصحف بولاغ اوتی یا بلاغ اودی ترکی) بمعنی گیاه آب. گیاه چشمه. آب تره. اوتره . و نیز رجوع به بالاقوتی شود.
[ بَ نُلْ اَ لَ ] (اِخ) ملوک اغالبه. رجوع به اغلب شود.
[ چَ / چِ اُ ] (اِ مرکب) خر ماده. ماچه خر. ماده خر. طالة. بترة. ام حلس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.