۱. پیرو اصول و قواعد. ۲. متکی بر اصول و قواعد محکم. ۳. عالمی که به علم اصول عمل میکند؛ عالم متعمق در اصول علوم. ۴. عالمی که در اصول دین بحث میکند. ۵. علمای اسلام که در امور ...
فرهنگ فارسی عمید
[ اُ لی یو ] (ع ص، اِ) جِ اصولی (در حالت رفع). رجوع به اصولی شود.
لغتنامه دهخدا
[ سِ اُ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) (اصطلاح اصول و فقه) قیاس فقهی. هرگاه موضوعی در قانون حکمش معلوم باشد (مثل اینکه صغر در قانون حکمش حجر است) و علت آن حکم هم معلوم باشد میتوان در موضوعات دیگر ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.