اوج [علوم دارویی]
قله، نوک، راس، منتها درجه، ستیغ، حد اکثر، کاکل، کلاه نوک تیز، به قله رسیدن، تیز شدن، بصورت نوک تیز درامدن، به نقطه اوج رسیدن، نحیف شدن، دزدیدن سایر معانی: بیمار گونه شدن، رنجور شدن، پژمردن، ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[برق و الکترونیک] دامنه قله بیشینه دامنه یک کمیت متناوب که نسبت مقدار صفر آن اندازه گیری می شود. - دامنه اوج
[برق و الکترونیک] اعوعاج برش اوج
[برق و الکترونیک] جریان اوج
[عمران و معماری] حداکثر دبی - دبی اوج [زمین شناسی] آبگذری اوج، دبی اوج
[برق و الکترونیک] قله جریان الکترود بیشینه لحظه ای جریانی که از الکترود می گذرد .
[برق و الکترونیک] قله چگالی انرژی مقدار بیشینه مطلق چگالی انرژی لحظه ای در فاصله زمانی معین .
[برق و الکترونیک] توان پوش قله توان RF متوسط تغذیه شده از فرستنده در مدت زمان یک سیکل RF در بالاترین مقادیر قله به قله پوش مدوله سازی این مقدار برابر با توان ورودی است که آمپرسنج و ولت سنج، ...
شارش اوج [مهندسی محیط زیست و انرژی] بیشینه لحظهای جریان آب یا فاضلاب
واژههای مصوب فرهنگستان
[برق و الکترونیک] قله چگالی شار بیشینه چگالی شار در ماده مغناطیسی قرار گرفته در شرایط مغناطیس کنندگی دوره ای معین .
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.