[ اَ هَ ] (ع اِ) پشت. (منتهی الارب). || رگیست در پشت به دل پیوسته. (منتهی الارب) (مهذب الأسماء). رگ پشت به دل پیوسته. (خلاص نطنزی). رگ جان. رگ هفت اندام. آورطی. آورتی. ام الشرائین : د ...
لغتنامه دهخدا
[ اَ هَ ] (ع اِ) تثنیهٔ ابهر. دو ابهر. دو شریان که از دل برآید و دیگر شرائین از آن دو روید.
[ اَ هَ ] (اِخ) نام رودی است که از جنوب قزوین از کوههای سلطانیه سرچشمه گرفته خرهٔ ابهر را مشروب کرده و به نام رودشور از ساوچبلاغ طهران گذشته و به رود کرج پیوندد و در باطلاقهای شرقی حوض س ...
[ اَ هَ ] (اِخ) نام یکی از پنج خرهٔ خمسهٔ زنجان که در قسمت علیای رود ابهر (ابهررود) واقع است و دارای یکصد و شش قریه. و مرکز آن ابهر است.
[ اَ هَ ] (اِخ) ابوبکر محمدبن عبداللََّه بن محمدبن صالح. رجوع به ابوبکر محمد... شود.
[ عِ دُدْ دی نِ اَ هَ ] (اِخ) عبدالعزیز، ملقب به عمادالدین. در دو مورد از تاریخ حبیب السیر نام او آمده است، یکی جزء سادات و مشایخ معاصر شاهرخ بن امیر تیمور گورکانی، که در آنجا گوید وی سرآم ...
[ غُ مُلْ اَ هَ ] (اِخ) رجوع به ابوجعفربن محمدبن عبداللََّه الابهری شود.
[ مَ جِ دِ مِ عِ اَ هَ ] (اِخ) رجوع به جامع ابهر شود.
[ بَ مَ ] (ص مرکب) بی بهره. بی نصیب. محروم. که بهره مند نیست. که برخوردار نیست : نظامی که در گنجه شد شهربند مبادا از اسلام نابهرمند.نظامی. رجوع به نابهره مند شود.
(بَ رَ یا ر) (ص.) ناسره، زر ناپاک، زر قلب.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.