آنچیز؛ هرچه؛ آنچیز که؛ هرچیز که.
فرهنگ فارسی عمید
آنچه تو را: بدو گفت زال ای پسر هوش دار/ هرآنچت بگویم ز من گوشدار (فردوسی۲: ۲۴۵).
[ چِ ] (ضمیر +حرف ربط + ضمیر) مخفف آنچه ترا: بدو گفت زال ای پسر هوش دار هر آنچت بگویم ز من گوش دار.فردوسی.
لغتنامه دهخدا
[ اَ چِ ] (حرف ربط مرکب) بدان سبب. بدان جهت. بعلت آنکه : با قاضی شیراز هم بد بود از آنچه باری چند، امیر محمود گفته بود که قاضی را وزارت شاید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص ۴۰۷). و رجوع به زانچه ...
[ چِ ] (اِخ) تلفظ ترکی گوآنچس . رجوع به گوآنچس و قاموس الاعلام ترکی شود.
هرآنچه او را؛ هرآن چیز که او را: بفرمود تا پهلوان سپاه / بخواهد هرآنچش بباید ز شاه (فردوسی: ۷/۵۰۴).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.