item

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

برنامک [عمومی]

1. بخش یا واحدی در یک مجموعه 2. بخش کوتاه و جداگانه‌ای از اطلاعات و اخبار و برنامه‌های رادیو و تلویزیون * این واژه به پیشنهاد شبکه رادیویی جوان مطرح شد و معادل پیشنهادی این شبکه به تصویب رسید

انگلیسی

item

واژه‌های مشابه

item examine sampling

[آمار] نمونه گیری با امتحان سوال

دیکشنری انگلیسی به فارسی

itemization

جزء بجزء نویسی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

itemize

جزء به جزء نوشتن، به اقلام نوشتن سایر معانی: قلم به قلم ذکر کردن، در فهرست آوردن، (به طور مشروح) شرح دادن [ریاضیات] قلم به قلم نوشتن، جزء به جزء مشخص کردن، جزء به جزء مرتب کردن، جزء به جزء ت ...

دیکشنری انگلیسی به فارسی

contra items

[حسابداری] اقلام کاهنده (دارائی کاه)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

data item

قلم‌داده [فنّاوری اطلاعات و ارتباطات] یک واحد از داده

واژه‌های مصوب فرهنگستان

data item

قلم داده [کامپیوتر] قلم داده ها ؛ واحد داده [برق و الکترونیک] قلم داده ها [ریاضیات] عنصر اطلاعاتی، اقلام داده ای

دیکشنری انگلیسی به فارسی

extraordinary items

[حسابداری] اقلام غیر مترقبه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

forwarding of postal items

رهسپاری مرسولات پُستی [مهندسی مخابرات - پست] ارسال یا حمل مرسولات پُستی از محلی به محل دیگر از راه‌ها و مسیرهای تعیین‌شده

واژه‌های مصوب فرهنگستان

guardian ad litem

[حقوق] قیم منصوب دادگاه جهت نمایندگی محجور در دعوی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

infrequent items

[حسابداری] اقلام غیرمستمر

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش