۱. آلودگی. ۲. ناپاکی.
فرهنگ فارسی عمید
[ یِ ] (اِمص، اِ) اسم مصدر و فعل آلودن. آلودگی. || مجازاً، فسق. فجور. عیب. (برهان). تردامنی. ناپاکی : از ایشان ترا دل پرآلایش است گناه مرا جای پالایش است.فردوسی. بران از دو سرچشمهٔ دید ...
لغتنامه دهخدا
[ یِ ] (ص مرکب) دارای آلایش. آلوده : مبر آنجا دل آلایشناک صحبت پاک نیابد جز پاک.جامی.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.