مثل؛ مانند؛ شبیه؛ نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): برقآسا، تگرگآسا، شیرآسا، گرگآسا.
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) اَسا. ادات تشبیه است. مثل. مانند. گون. گونه. شبه. وار. سان. سا. نظیر. شکل. صفت: آسمان آسا. بحرآسا. پادشاه آسا. پیل آسا. ترک آسا. خاقانی آسا. خورآسا. دلیرآسا. دودآسا. راهب آس ...
لغتنامه دهخدا
(ع اِ) جِ اَسَس. بنیادها.
(ع اِ) نشانها. آثار. علامات. اخلاق. و این کلمه جمعی است بی مفرد.
[ په. ] (ص. ق.) امری که سخت و دشوار نباشد، سهل. مق دشوار، سخت.
فرهنگ فارسی معین
(ع اِ) جِ اُسُن. شمائل. اخلاق. || جِ اُسُن، به معنی بقیهٔ پیه. || رشته های رسن و دوال.
(گُ) (ص فا.) سهل انگار، بی خیال.
آنکه کارها و پیشامدها را بر خود آسان گیرد و سهل شمارد؛ سهلانگار.
اتاقکی برای بالا رفتن در ساختمان یا پایین آمدن از آن [عمومی]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ فَ / فِ کَ ] (نف مرکب / ن مف مرکب) که زود تن دردهد. که منعی پیش نیارد. زودهِل. سست هِل: زنی آسان فکن؛ غیراَبیّه. غیرمنعه : ز دانا شنیدم که پیمان شکن زن جاف جاف است آسان فکن . ابوشکور ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.