تصویرگری [هنرهای تجسمی]
[کامپیوتر] ساختار شبکه ای متمرکز .
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[ریاضیات] اشکال منطبق
[کامپیوتر] فایل پیکر بندی
[کامپیوتر] مدیریت پیکربندی
ازشکل افتادگى، مایه زشتى
[شیمی] وارونگی پیکربندی
[آمار] نامساعدترین پیکربندی
پیکربندی بسذرهای [فیزیک] پیکربندی نوکلئونها در حالتهای کوانتومی مختلف هسته
واژههای مصوب فرهنگستان
پیکربندی کمینه [رایانه و فنّاوری اطلاعات] نوعی پیکربندی با کمترین امکانات سختافزاری و نرمافزاری
[ریاضیات] پیکربندی پاسکال
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.