نیاب [تغذیه]
دسته، شنوایی، غول، خوشه، گوش، سنبله، خوشهدار یا گوشدار شدن سایر معانی: (کالبدشناسی) گوش (پره ی گوش و بخش های درونی آن)، حس سامعه، (به ویژه در مورد موسیقی - داشتن گوش حساس که تفاوت های آهنگ و ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[نفت] مته ی گوشی
نرمه ی گوش، گوشک
سنگ گوش [جانورشناسی] سنگی بیضوی و سخت با ساختاری کلسیمی که در کیسههای غشایی، مانند گوش داخلی مهرهداران، جای دارد
واژههای مصوب فرهنگستان
تربیت شنوایی [موسیقی] تربیتی با هدف ارتقای درک موسیقایی، شامل قابلیت تشخیص از طریق گوش و نتنگاری لحنها، فواصل، هارمونیها، ریتمها، وزنها و همچنین قابلیت سرایش ...
کرنای گوش (اسباب شیپور مانندی که سابقا برای بهتر شنیدن جلوی گوش می گرفتند)، گوشیار، سمعک
گواه بگوش شنیده، شاهدسمعی
[زمین شناسی] نوعی کانی - کانی زرد کم رنگ تا سفید که از سیترات کلسیم آبدار ساخته شده است. این کانی در رسوب کف اقیانوسی دریای ودل (Weddell Sea) در اقیانوس اطلس جنوبی یافت می شود. - فرمول شیمیا ...
خاج سایر معانی: نرمه ی گوش، پرهی گوش، نرمه گوش
کنتی
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.