cup

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

جام [ورزش]

1. ظرفی که به‌عنوان جایزه به تیم یا فرد قهرمان اهدا شود که معمولا به شکل گلدانی دسته‌دار و پایه‌دار است|||2. یک دوره مسابقه که در پایان آن به فرد یا تیم قهرمان جام اهدا شود

انگلیسی

cup

واژه‌های مشابه

cup basin type water seal

[عمران و معماری] هوابند آبی فنجانی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cup coral

[زمین شناسی] مرجان فنجانی، مرجان انفرادی (تک زی).

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cup cup packing packing

[نفت] آب بندی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cup didoes

(عامیانه) کار احمقانه یا شیطنت آمیز کردن، دسته گل به آب دادن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cup product

[ریاضیات] حاصلضرب ناوی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cup shaped hazard function

[آمار] تابع خطر شکل

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cup tray

سینی فنجان [علوم و فنّاوری غذا - قهوه‌پژوهی] بخشی از اسپرسوساز که، پیش از عصاره‌گیری، فنجان‌ها را بر روی آن قرار می‌دهند ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

cup warmer

گرمکن فنجان [علوم و فنّاوری غذا - قهوه‌پژوهی] بخشی از اسپرسوساز که فنجان‌ها را گرم می‌کند

واژه‌های مصوب فرهنگستان

cupboard love

عشق بخودبسته یاغر­لود

دیکشنری انگلیسی به فارسی

cupellation

قالگری، قال گذاری، گرفتن فلزات قیمتی از سرب سایر معانی: قالگری، قال گذاری، گرفتن فلزات قیمتی از سرب

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش