بحران [هنرهای نمایشی]
بحران، موقع بحرانی سایر معانی: شور، بزنگاه، سرگشتگی، شوریدگی، نقطه ی عطف، سختی، پریشان حالی، شور بیماری، اوج بیماری، بحبوحه ی مرض، نقطه ی عطف مرض، کریز، بحرانی، شوریده، شورین [ریاضیات] بحران ...
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[سینما] نقطه بحرانی تکوین و تکامل یافته
مرکز بحران تجاوز جنسی [جامعهشناسی] مرکزی که فمینیستها برای تأمین نیازهای خاص قربانیان و بازماندگان تجاوز تأسیس کردهاند و فعالیتهای آنها حوزههای مختلفی را شامل م ...
واژههای مصوب فرهنگستان
بحران خودکشی [روانشناسی] موقعیتی بحرانی که در آن خطر خودکشی وجود دارد
نقطۀ عطف درمان [روانشناسی] وضعیتی در رواندرمانی عموما ناشی از کنشنمایی و رسیدن به یک بینش غیرمنتظره در مُراجع که فرایند بهبودی وی را تسهیل میکند ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.