درخشش [روانشناسی]
ثابتبینی درخشش [روانشناسی] ثابت دیدن درخشش یا روشنی اشیا در نورهای متفاوت
واژههای مصوب فرهنگستان
[سینما] نسبت روشنی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
[شیمی] دمای درخشایی
[برق و الکترونیک] کنترل خود کار روشنایی، کنترل خودکار زمینه مدار درگیرنده های تلویزیونی که میانگین روشنایی تصویر ار ثابت نگه می دارد . طرز کار آن مشابه با مدار کنترل شدت صدا در یک گیرنده ی ص ...
[برق و الکترونیک] کنترل روشنایی اصلی مقاومت متغیر ی که به طور همزمان، بایاس شبکه را در تمام تفنگهای لامپ تصویر رنگی سه تفنگی تنظیم می کند .
[سینما] روشنی پرده
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.