affair

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

سروسِرّ [علوم سلامت]

رابطۀ جنسی بین دو فرد، به‌خصوص در مواردی که دست‌کم یکی از آنها با این کار مرتکب پیمان‌شکنی در رابطۀ زناشویی خود می‌شود

انگلیسی

affair

واژه‌های مشابه

affair

سروسِرّ [روان‌شناسی] رابطۀ جنسی بین دو فرد، به‌خصوص در مواردی که دست‌کم یکی از آنها با این کار مرتکب پیمان‌شکنی در رابطۀ زناشویی خود می‌شود ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

affaire d'honneur

(فرانسه) دوئل، جنگ تن به تن، موضوع شرافتی موضوع شرافتی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

actual state of affairs

اوضاع فصلی، اوضاع کنونی، وضع فعلی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

charge d'affaires

(seriaffa"d segrahc.lp) کاردار، نایب سفارت، نایب وزیر مختار affaires'd charges، pl کاردار

دیکشنری انگلیسی به فارسی

charge daffaires

شارژدافر

دیکشنری انگلیسی به فارسی

chargé d’affaires

کاردار [علوم سیاسی و روابط بین‌الملل] بالاترین مأمور سیاسی سفارت که در غیاب سفیر یا نبود روابط در سطح سفیر مسئولیت هیئت نمایندگی را بر عهده دارد ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

foreign affairs

اموربیگانگان، امورخارجه

دیکشنری انگلیسی به فارسی

mundane affairs

کارهای این جهان، امور دنیوی

دیکشنری انگلیسی به فارسی

poke one's nose into someone's affairs

در کار دیگران فضولی کردن، دخالت بی جا کردن

دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش