balance

واژه‌های مصوب فرهنگستان

معنی

موازنه [شیمی]

حالتی در یک واکنش شیمیایی که در آن واکنش‌دهنده‌ها و فراورده‌های واکنش از قوانین پایستگی جِرم و بار پیروی می‌کنند

انگلیسی

balance

واژه‌های مشابه

balance

توازن [مهندسی مخابرات] درجۀ تطبیق الکتریکی میان دو طرف هر زوج‌سیم بافه یا میان مدار دوسیمه و شبکۀ تطبیق‌دهی در مجموعۀ پایان‌دهی چهارسیمه ...

واژه‌های مصوب فرهنگستان

balance beam

(ژیمناستیک) تیر تراز

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance control

[برق و الکترونیک] کنترل توازن نوعی کنترل در سیستم های صدای استریو که با حفظ حجم کلی صدا، حجم صدای یک سیستم بلندگو را نسبت به دیگری تغییر نی دهد.

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance of power

تراز نیروها، برابری نیروها، تعادل قوا، تعادل قوا in order to maintain the balance of power برای حفظ برابری نیروها

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance of powers

توازن قدرت(ها)

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance of trade

تراز بازرگانی برون مرزی، موازنه ی تجارت خارجی [حسابداری] تراز بازرگانی ؛ موازنه تجاری

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance point

[عمران و معماری] نقطه تعادل

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance remaining

[حسابداری] مانده مستهلک نشده _ارزش دفتری

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance sheet approach

[حسابداری] رویکرد( نگرش ) ترازنامه ای

دیکشنری انگلیسی به فارسی

balance sheet method

[حسابداری] روش ترازنامه

دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژه‌های مشابه بیشتر

پیشنهاد شما

کاربر گرامی، می‌توانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.

واژه‌نامه‌ها

پیشنهاد واژه جدید ثبت گزارش