[ یَ مَ ] (ع مص) از سوی راست کسی آمدن. (آنندراج). و رجوع به یَمْن شود.
لغتنامه دهخدا
[ ] (اِخ) دهی از دهستان گله زن بخش خمین شهرستان محلات، واقع در ۱۵هزارگزی خاور خمین و یکهزارگزی راه شوسهٔ خمین به دلیجان، با ۳۶۶ تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغراف ...
[ یَ مَ ] (اِخ) ناحیتی است از عرب آبادان و خرم و با نعمت بسیار و کشت و برز و مراعی و در قدیم مستقر ملوک آنجا شهر سعده بوده و سپس صنعا مستقر ملوک گردیده است و شهرک جرش و ناحیت صمدان و شهر س ...
[ یَ مَ نِ جَ / جُ ] (اِخ) جمهوری یمن جنوبی در سال ۱۹۶۷ م. براثر قیام و پیکار وطن خواهان از زیر سلطهٔ ۱۲۹سالهٔ استعمار به در آمد و استقلال یافت. در همان سال سازمان ملل متحد آن را به عنوان یک ...
[ یَ مَ نِ شَ / شِ / شُ ] (اِخ) جمهوری عربی یمن شمالی که در جنوب غربی جزیرةالعرب قرار دارد به طول ۴۵۰هزار گز از ساحل دریای سرخ امتداد می یابد و از سمت جنوب به باب المندب منتهی می شود و مس ...
(~. ص یَ) [ ع. ] (ص.) ۱- خوش - اقبالی.۲- صداقت، بی گناهی.
فرهنگ فارسی معین
اسم: یمنا (دختر) (عربی) (تلفظ: yomnā) (فارسی: يمنا) (انگلیسی: yomna) معنی: سمت راست، مبارک، بسیار با برکت، ( در قدیم ) راست، در مقابلِ یسری، ( عربی، یُمنی ) ( در قدیم ) راست، در مقابلِ یُسر ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ اَ بُلْ یُ ] (اِخ) او راست: اتحاف الزائر و اطراف المقیم و المسافر.
[ اَ بُلْ یُ ] (اِخ) زیدبن حسن بن زیدبن حسن بن سعید کندی لغوی بغدادی ملقب به تاج الدین. رجوع به زید... شود.
[ اَ بُلْ یُ ] (اِخ) سعد یمانی. رجوع به سعد... شود.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.