[ وَصْ یْ ] (ع مص) خوار گردیدن بعدِ رفعت و منزلت. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). || گران سنگ شدن سپسِ سبکی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (قاموس). || نزدیک رسیدن. || ...
لغتنامه دهخدا
[ وَ صی ی ] (ع اِ) جِ وَصیّة. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به وصیة شود. || (مص) درهم و پیوسته روییدن گیاه. وُصیّ. || (ص، اِ) اندرزکرده شده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مذکر و م ...
[ وُ صی ی ] (ع مص) درهم و پیوسته روییدن گیاه. (از اقرب الموارد). وَصیّ.
[ وَ صی ی ] (اِخ) لقب حضرت شیث پیغمبر علیه السلام. (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء).
سفارشنامه، سفارش نامه، سپارش نامه، درگذشتنامه، درگذشت نامه
فرهنگ واژههای سره
[ وَ صی یَ کَ دَ ] (مص مرکب) اندرز کردن. سفارش کردن : انجام تو ایزد به قران کرد وصیت بنگر که شفیع تو کدام است به محشر. ناصرخسرو. معلمت همه شوخی و دلبری آموخت به دوستیت وصیت نکرد و دلداری ...
[ وَ صی یَ مَ / مِ ] (اِ مرکب) سفارش نامه. (از ناظم الاطباء). اندرزنامه. || نامه ای که در آن وصیت شخصی نویسند و مهر و امضاء کنند تا وصی پس از مرگ او از روی آن نامه عمل کند.
سفارشنامه، سپارش نامه، درگذشتنامه
(وَ) [ ع. ] (اِ.)۱- آستانه، پیشگاه سرای.۲- حظیرهای که از ساقههای درخت سازند.۳- حظیره مانندی که در کوه از سنگ سازند جهت ستوران.
فرهنگ فارسی معین
[ وَ ] (ع اِ) آواز گنجشک. || گنجشک ریزه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.