[ وُ حِ یْ یِ ] (اِخ) دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در دشت و گرمسیر است. سکنهٔ آن ۲۰۰ تن و آب آن از چاه تأمین می شود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. سا ...
لغتنامه دهخدا
اسم: وحید (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vahid) (فارسی: وحيد) (انگلیسی: vahid) معنی: تک، تنها و یگانه، یکتا، بی نظیر، یگانه، ( در حالت قیدی ) ( در قدیم ) جدا از دیگران، تنها، ( اَعلام ...
فرهنگ واژگان اسمها
[ وَ دِ دَ گِ ] (اِخ) حسن، فرزند قاسم. از ادباء و شعرای معروف ایرانی در سال ۱۲۹۸ هـ . ق. مطابق ۱۲۵۸هـ . ش. در قریهٔ دستگرد اصفهان متولد شد. تحصیلات خود را در رشتهٔ ادبیات فارسی و عربی و ف ...
[ وَ دِ قَ زْ ] (اِخ) میرزا طاهر، از شعرا و فضلای ایرانی در عهد صفویه مورخ رسمی دربار شاه عباس دوم بود و در سال ۱۰۱۱ هـ . ق. وزیر شاه سلیمان صفوی شد و در آخر گوشه گیری اختیار کرد. از آثار ...
[ وَ ] (ع ص) (یوم...) روز سخت گرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). روزی سخت گرم. (مهذب الاسماء).
[ اَ حَ یْ یا ] (اِخ) ابن حمادبن ابی حنیفه، امام اعظم است. (ابن الندیم).
[ اَ حَ یْ یا ] (اِخ) سهیم بن نوفل. محدث است و او معروف به ابن عینیّه است.
[ اَ حَ یْ یا نِ تَ ] (اِخ) علی بن محمدبن عباس. اصلاً شیرازی یا نیشابوری یا واسطی یا بغدادی است. محب الدین بن النجار گوید: او صحیح العقیده بود و بعض دیگر نیز چنین گفته اند لیکن متأخرین ا ...
[ اَ ؟ ] (اِخ) قیسی وادعی همدانی. کوفی. از تابعین است. او از علی و از وی ابواسحاق روایت کند. (تاریخ کبیر بخاری).
[ اَ حَ یْ یَ یِ ؟ ] (اِخ) او از ابن عمرو سعد و از او ابوجناب روایت کند. (تاریخ کبیر بخاری).
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.