۱. شکستن عهدوپیمان. ۲. شکستن. ۳. ویران کردن.
فرهنگ فارسی عمید
[ نِ ] (ع ص، اِ) عهد شکسته. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || تاب رسن بازکرده. (از منتهی الارب) (از آنندراج). تاب بازکردهٔ از ریسمان. (ناظم الاطباء). || خراب شده از بنا. (ناظم ...
لغتنامه دهخدا
نقض قانون یا تخلف و سرپیچی از قانون، یا عمل تجاوز به حقوق دیگران یا تخطی از یک کار یا حق، یا تقصیر کیفری علیه رفاه عمومی [حقوق]
واژههای مصوب فرهنگستان
پایان
فرهنگ واژههای سره
[ اِ قِ ] (ع مص) جدا شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج).
مثالی برای نفی یک حکم کلی [ریاضی]
[ مُ قَ ضِ ] (ع ص) دورشونده و بعید. (آنندراج) (از منتهی الارب). دورشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انقضاع شود.
(مُ قَ) [ ع. ] (اِفا.) تمام شده، به آخر رسیده.
فرهنگ فارسی معین
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.