[ اُ فُ نَ ] (ع ص) زن پرگوشت از فربهی. انفخانیة. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به انفخان و انفخانی و انفخانیة شود.
لغتنامه دهخدا
[ اُ فُ / اِ فِ ] (ع ص) مرد پرگوشت از فربهی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به انفخان و انفخانة و انفخانیة شود.
نوعی دُشگواری همراه با نفخ [تغذیه]
واژههای مصوب فرهنگستان
[ ذَ تُنْ نَ ] (ع ص مرکب، اِ مرکب) آلاتی موسیقی که با دمیدن نفس آدمی یا هوا نغمه کند. قسم اوّل چون نای و شیپور و سورنا و کرنا و قره نی و قسم ثانی چون ارغنون ونای انبان و اُرگ و پیانو و امث ...
[ قِ فَ ] (ع ص) بزرگ اندام. (منتهی الارب). التار الناعم الضخم الجثه. (اقرب الموارد). || (اِ) بیخ گیاه بردی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). واحد آن قنفخرة است. (اقرب الموارد).
[ مِ فَ خَ / خِ ] (از ع، اِ) منفخ. دم. دم آهنگران. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آلتی کاواک که بوسیلهٔ آن دارویی یا غباری یا مایعی را در گلو و بینی و گوش و مانند آن دمند. (یادداشت مرحوم دهخدا ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.