دورویی کردن؛ دورویی؛ مکر و ریا.
فرهنگ فارسی عمید
[ نِ ] (ن مف مرکب) به دروغ و تزویر آمیخته : رها کن جنگ و راه صلح بگشای نفاق آمیز عذری چند بنمای.نظامی.
لغتنامه دهخدا
[ نِ اَ کَ ] (نف مرکب) که میان دو کس جدائی افکند.
[ نِ اَ کَ ] (حامص مرکب) عمل نفاق افکن.
[ ] (اِ) عفص. جالة. (یادداشت مؤلف). رجوع به جالة شود.
[ نِ ] (ص مرکب) (از: بی +نفاق) بدون ریا و دوروئی : زین جهانداران و شاهان و خداوندان ملک هرکه نبود بندهٔ تو بی ریا و بی نفاق. منوچهری. و رجوع به نفاق شود.
[ نِ اِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) عرق الحلاوة. عجما. شجره یا شجیرهٔ ابی مالک است. و آن اشنان باشد. رجوع به اشنان و شجرهٔ ابی مالک شود.
[ مُ دِ اَ ] (اِخ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، در ۵۴هزارگزی جنوب شرقی فرمیهن کنار راه آهن و در دامنه سردسیری واقع است و ۲۷۰ تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایرا ...
مرد بسیارنفقه؛ کسی که مال بسیار خرج کند.
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.