[ نَ ] (ع اِ) جنازه. (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء). جنازهٔ با مرده . (از منتهی الارب) (از آنندراج). سریر میت هنگامی که مرده در آن است. (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). جنازه خواه میت مسلم ...
لغتنامه دهخدا
اتومبیل مخصوصی که با آن جسد مرده را به گورستان ببرند.
فرهنگ فارسی عمید
[ نَ کَ / کِ ] (حامص مرکب) عمل نعش کش.
[ اِ نُ نَ ] (اِخ) هر یک از سه ستارهٔ دب اکبر و اصغر و مجموع آنها را بنات النعش گویند.
[ اِ نَ عَ ] (ع عدد مرکب، ص مرکب، اِ مرکب) به لهجهٔ عامیانهٔ مردم بغداد بر اثنی عشر اطلاق شود. رجوع به نشوءاللغة ص ۶۸ شود.
[ اِ عِ ] (ع مص) درپی پذیرفتن پیراهن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ترقع. (از اقرب الموارد). وصله شدن پیراهن. (یادداشت مؤلف).
(بَ تُ نَّ) [ ع. ] (اِمر.) دو صورت فلکی:۱- دب اکبر (خرس بزرگ، هفت اورنگ مهین).۲- دب اصغر (خرس کوچک، هفت اورنگ کوچک).
فرهنگ فارسی معین
[ بَ تُنْ نَ ] (اِخ) هفتورنگ. (حاشیهٔ فرهنگ اسدی نخجوانی) ستارهٔ معروف به هفت ستارگان در شمال و جنوب، چهار از وی را نعش و سه را بنات گویند. و آن دو اند: بنات النعش الکبری و بنات النعش الص ...
[ بَ تُنْ نَ شِ صُ را ] (اِخ) هفت اورنگ کهین. (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (مهذب الاسماء). رجوع به ذیل هفت اورنگ شود.
[ بَ تِ نَ ] (اِخ) هفت اورنگ. بنات النعش. دو صورت فلکی که یکی را بنات نعش کبری و دیگری را بنات نعش صغری خوانند: حال ولایتی بمثال بنات نعش از مردم گریخته بر گرد چون پرن.فرخی. برکرده پیش جو ...
کاربر گرامی، میتوانید پیشنهاد خود را در مورد این واژه ارسال نمایید.