دربرگیرنده، در برگیرنده، در بر گیرنده
فرهنگ واژههای سره
گرفته، دست اندرکار، دردست دارنده، چیره
چسباندن، پیوند دادن
میانه رو، میانه، ترازمند
پس از این
وابسته به، وابسته، از آنِ
خویشیدن
دگرگون کننده، دگرگون شونده، دگردیس، دگر کننده، خشمگین، تندخو، برآشفته
گوناگون، پراکنده، پخش شده، پاشیده
تاراندن، پراکنده کردن، پراکندن، پاشاندن
شَهلیده
همسو، همدست، هم اندیشه