گوهری، گوهر فروش، زرگری، زرگر، زر فروش
فرهنگ واژههای سره
شکنجه، ستم، جفا، بیداد، آزار
مَهَندین، شایسته، درخور
رویدد، رویداد، رخداد، پیشامد، پدیده
گرم، سوزان، تفتان
فرآورده، سازه، ساخته، ره آورد، راهبرد، دستیافت، دستاورد، دستاور، دستامد، بهره، برداشت
برآمده
همراهی، همراه بودن، هست، فراهم، پیدا، پدیدار، بوده، باشنده، باشا، آماده، اکنون
آماده
نگهدار، نگهبان، نگاه دارنده، نستن از بردا، پاسبان، به یاد دارن، از بردانستن
شگفت آن که، از سویی
هواداران، دلبستگان، پیروان، پشتیبانان