اسم: بهرامه (دختر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: bahrāme) (فارسی: بهرامه) (انگلیسی: bahrame) معنی: ابریشم، بیدمشک
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: بهرخ (دختر) (فارسی) (تلفظ: beh rox) (فارسی: بهرخ) (انگلیسی: beh rokh) معنی: خوشگل و نیک منظر، آن که چهره ای خوب و زیبا دارد
اسم: بهره مند (پسر) (فارسی) (تلفظ: bahremand) (فارسی: بَهرهمند) (انگلیسی: bahremand) معنی: آن که یا آنچه بهره می برد، برخوردار، کامیاب، ( بهره، مند ( پسوند دارندگی ) )، ( در پهلوی، ba ...
اسم: بهره ور (پسر) (فارسی) (تلفظ: bahrevar) (فارسی: بَهرهور) (انگلیسی: bahrevar) معنی: بهره مند، کامیاب، ( بهره، ور ( پسوند دارندگی ) )
اسم: بهرو (دختر) (فارسی) (تلفظ: beh ru) (فارسی: بِهرو) (انگلیسی: beh ru) معنی: خوبرو، نیک منظر، دختر زیبا، خوش چهره، خوبرو و نیک منظر، ( به مجاز ) زیبا
اسم: بهروز (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: behruz) (فارسی: بِهروز) (انگلیسی: behruz) معنی: سعادتمند، خوشبخت، روز نیک، روز خوش، نام نوعی بلور کبود، همراه با سعادت و خوشبختی، ( اَعلام ) ن ...
اسم: بهزاد (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: beh zād) (فارسی: بِهزاد) (انگلیسی: beh zad) معنی: نیک نژاد، نیکو تبار، نقاش و مینیاتور ساز مشهور ملقب به کمال الدین، نیکو زاده، ( اَعلام ) ) ب ...
اسم: بهستان (دختر، پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: behestān) (فارسی: بِهستان) (انگلیسی: behestan) معنی: نیک بنیاد، نام پسر اردشیر سوم پادشاه هخامنشی، ( به، ستان ( پسوند مکان ) )، جای خوب ...
اسم: بهسود (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: behsud) (فارسی: بِهسود) (انگلیسی: behsud) معنی: خوش آسودن، از نامهای زمان ساسانیان
اسم: بهشاد (پسر) (فارسی) (تلفظ: behšād) (فارسی: بِهشاد) (انگلیسی: behshad) معنی: بهترین شادی، نیکوی شاد، مرکب از به ( بهتر یا خوب ) + شاد
اسم: بهشت (دختر) (فارسی، کردی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: behešt) (فارسی: بهشت) (انگلیسی: behesht) معنی: فردوس، جهان بهتر، ( در ادیان ) جایی بسیار سرسبز و خرّم، با نعمت های فراوان که نیکوکاران ...
اسم: بهفام (پسر) (فارسی) (تلفظ: behfām) (فارسی: بهفام) (انگلیسی: behfam) معنی: بهرنگ، رنگ بهتر، ( به = بهتر، فام= جزء پسین بعضی از کلمه های مرکّب به معنی «رنگ» ) بهرنگ، مرکب از به ( بهتر یا ...