اسم: وقار (پسر) (عربی) (تلفظ: va (e) qār) (فارسی: وقار) (انگلیسی: vaghar) معنی: متانت، سنگینی، آهستگی، آرامی، شکوه، جلال، حالت کسی که حرکات جلف و سبک از او سر نمی زند و احترام دیگران را برم ...
فرهنگ واژگان اسمها
اسم: ولی (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vali) (فارسی: ولي) (انگلیسی: vali) معنی: دوست، یار، سرپرست، از نام های پروردگار، پدر یا مادر یا کفیل خرج کودک، ( در فقه، در حقوق ) آن که بر طبق ...
اسم: ونو (دختر) (لری) (تلفظ: vanu) (فارسی: ونو) (انگلیسی: vanu) معنی: خانم
اسم: ونوشه (دختر) (مازندرانی، فارسی) (طبیعت، گل) (تلفظ: vanuše) (فارسی: ونوشه) (انگلیسی: vanushe) معنی: بنفشه، ( در طبری ) ( = بنفشه )، در گویش مازندران گل بنفشه
اسم: وه نوش (دختر) (فارسی) معنی: بهنوش، مرکب از به ( بهتر یا خوب ) + نوش ( عسل )
اسم: وه وران (پسر) (فارسی) معنی: بهوران، آنکه دارای روح و روان نیکوست
اسم: وه پناه (پسر) (فارسی) معنی: نام یکی از دادوران مشهور ساسانی
اسم: وهاب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vahhāb) (فارسی: وهاب) (انگلیسی: vahhab) معنی: بسیار بخشنده، از نام های پروردگار، از نام ها و صفات خداوند، از نامهای خداوند
اسم: وهب (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: vahab) (فارسی: وَهَب) (انگلیسی: vahab) معنی: بخشش، عطا، نامی از نام های خدای تعالی، ( اَعلام ) ) وهب ابن عبدمناف: [قرن میلادی] پدر بزرگ مادری پی ...
اسم: وهرو (دختر) (فارسی) (تلفظ: vahro) (فارسی: وَهرو) (انگلیسی: vahro) معنی: خوبروی
اسم: وهزاد (پسر) (فارسی) (تلفظ: vahzad) (فارسی: وَهزاد) (انگلیسی: vahzad) معنی: نام اسب سیاوش، زاده خوب و نیکو، بهزاد، مرکب از وه ( بهتر، خوب ) + زاد ( زاده )
اسم: وهمهر (پسر) (فارسی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: vahmehr) (فارسی: وَهمِهر) (انگلیسی: vahmehr) معنی: نام مرزبان ارمنستان در زمان بهرام گور پادشاه ساسانی