[ اَ ضَ ] (ع ص) لاغر.
لغتنامه دهخدا
[ اُ ضَ ] (اِخ) آبی است بنی عنبر یا طی را بر ده میلی مدینه و بدانجا نخلستان است.
[ اِ ] (ع مص) بسیار خربزه کِشتن. (زوزنی). بسیار شدن خربزه در زمین.
[ اِ ] (ع مص) باطل کردن. نقض. رد. نسخ. الغاء. عزل کردن. شکستن. لغو کردن. اِقاله. نادرست کردن. تباه کردن. ناچیز کردن : بمجرد گمان... نزدیکان خود را مهجور گردانیدن و در ابطال ایشان سعی نمو ...
[ اِ ] (ع مص) جامه را آستر کردن. جامه را بطانه کردن. زیره دادن جامه ای را. || تنگ برکشیدن ستور را. || شمشیر زیر کش گرفتن. || از خواص خود کردن. صاحب سرّ خود گردانیدن. درونی و خاصه کردن ...
[ اَ طَ ] (ص نسبی) منسوب به ابطح. از قریش ابطح و بطاح. مقابل قریش ظاهری و قریش ظواهر. - سید ابطحی؛ از القاب رسول (ص) است.
[ اَ ظَ ] (ع ص) اقلف. نابریده. نامختون. ختنه ناکرده. || کش لب بالا بزرگ بود. لب زبرینْ بزرگ. آنکه میان لب زَوَرینش بیرون آمده بود. (تاج المصادر بیهقی). آنکه لب بالائین او پیش آمده باشد. ...
[ اِ ] (ع مص) بر گناه انگیختن. || به آبستنی دادن.
[ اِ ] (ع مص) دور کردن. دور گردانیدن. || راندن. || دور رفتن.
[ اَ ] (ع اِ) جِ بُعد. دوریها. - ابعاد ثلاثه؛ سه دوری. دوریهای سه گانهٔ جسم و آن درازا (طول) و پهنا (عرض) و ژرفا یا ستبرا (عمق، ثِخَن) باشد.
[ ] (اِخ) کرج ابودلف در عراق عجم. (دمشقی).
[ اِ ] (ع مص) گریختن. || از حد درگذشتن و غلو کردن در نادانی و کار زشت. || لایعنی گفتن. || مکلف شدن کسی بدانچه بالای طاقت اوست. || دور رفتن ستور بچرا.