[ اَ ] (ع ص، اِ) جِ بَرَم. کمزنان. آنان که از بخل قمار نکنند.
لغتنامه دهخدا
[ اِ ] (اِخ) یکی از دریاچه های افریقا در منبع نیل که در سال ۱۲۹۱ هـ .ق . کشف و به نام ابراهیم پاشای خدیو نامیده شده است.
[ اِ ] (اِخ) کوهی است در کرمان زمین که آنرا کوه ابراهیم نامند. (مؤیدالفضلا).
[ اِ مِ اَ ] (اِخ) از فقها و نحویین قرن یازدهم هجری، از مردم احساء. در طریقت از مریدان شیخ تاج الدین هندی بوده. شرحی بر نظم الاجرومیهٔ عمریطی دارد و دفع الأسی فی اذکار الصبح و المسا تألی ...
[ اِ مِ اُ تُ ] (اِخ) دومین پادشاه از سلسلهٔ ارتقیهٔ حصن کیفا (۴۹۸ هـ .ق .).
[ اِ مُصْ صَ ] (اِخ) یکی از مذهِّبین مشهور مصاحف. (ابن الندیم).
[ اِ ؟ ] (اِخ) رجوع به ابواسحاق ابراهیم النمس شود.
[ اِ مِ ] (اِخ) یا ابراهیم یِنال. برادر مادری نخستین پادشاه سلجوقی، طغرل بیک. در ابتدای دولت سلجوقی با برادر خود همراه بود و به او خدمت میکرد، اما به سال ۴۵۰ هـ .ق . در همدان علم طغیان ب ...
[ اِ مِ ] (اِخ) یا ابراهیم گیلانی. نام یکی از عرفای قرن چهارم هجری.
[ اِ مِ حَ ] (اِخ) ابن اسحاق بن ابراهیم بن بشیربن عبداللََّه، مکنی به ابواسحاق. از بزرگان محدثین و عارفین بحدیث. و او عالمی وَرِع و دانای به لغت بود. متوفی به سال ۲۸۵ هـ .ق . او راست: ک ...
[ اِ مِ خَ ] (اِخ) قائدی از امراء بنی طولون در ۲۹۲ هـ .ق . او از دست خلفای عباسی والی مصر بود و در آنجا بمخالفت عیسی بن محمد نوشزی برخاست و نوشزی مغلوب شده به اسکندریه گریخت. خلیفه مکتفی ...
[ اِ مِ نِ مَ ] (اِخ) ششمین و آخرین تن از سلسلهٔ دانشمندیه در آسیای صغیر که به سال ۵۶۰ هـ .ق . بدست سلاجقهٔ روم منقرض گردیده اند.