[ ] (اِخ) شهری است نزدیک قرطبه. ابن اصیبعه آرد: آنگاه منصور ابوالولیدبن رشد را مورد کینه توزی قرار داد و امر کرد در یسانه که شهری نزدیک قرطبه است اقامت گزیند و از آنجا بیرون نرود و شهر مزبو ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ وُ ] (اِخ) امیر خراسان از طرف ابوسعید که مردی ستمگر بود و در سال ۷۱۶ هـ . ق. از یاران یسور شکست خورد و در راه فرار به عراق به سال ۷۱۷ هـ . ق. به قتل رسید. (از تاریخ مغول ص ۳۳۰). و رجو ...
[ یَ وُ ] (ترکی، اِ) یساور. سواری که ملازم امرا و رجال بزرگ باشد. (ناظم الاطباء). مأمور تشریفات درباری به طور عام : بندهٔ آن نگاه خشم آلود که یساول به مجلسش غضب است. فوقی (از آنندراج). یس ...
[ یَ وُ ] (اِخ) دهی است از دهستان آتش بیک سراسکند شهرستان تبریز واقع در ۲۵ هزارگزی باختر سراسکند با ۲۲۹ تن سکنه. آب آن از چشمه و رود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ ] (اِخ) یسور. از امرای چنگیزخان که همراه غداق نوین مأمور فتح وخش و طالقان شدند. (از تاریخ جهانگشای جوینی ج ۱ ص ۳۳ و ۹۱).
[ یَ تَ ] (از ع، اِمص) کلمهٔ فعل است که به طور اسم استعمال گردد به معنی تساوی و برابری و همسری. (ناظم الاطباء). || (ع فعل) برابر است. مساوی است : یستوی الاعمی لدیکم والبصیر فی المقام و ...
[ یَ ] (ع مص) به سوی چپ آمدن کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج). از جانب چپ کسی آمدن. (ناظم الاطباء). || به آسانی زادن زن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || دست راست را به سوی خود درک ...
[ یُ ] (ع مص) سهل و آسان گردیدن. (ناظم الاطباء). آسان شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص ۱۰۸) (دهار) (المصادر زوزنی) (غیاث). || اندک گردیدن. (ناظم الاطباء). اندک شدن. (ترجمان القرآن جرجانی ص ۱ ...
[ یُ ] (اِ) مرجان سیاه. حجرالعقاب. حجرالنسر. حجرالماسکة. حجرالبهت. اکتمکت. دانه های سیاهی که از آن سبحه کنند. (یادداشت مؤلف). || چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است ...
[ یَ سِ ] (ع ص) سهل و آسان. (ناظم الاطباء). آسان. (غیاث).
[ یَ سَ کَ / کِ دَ ] (مص مرکب) یرش بردن و حمله آوردن و باشتاب و تغیر به سوی کسی روی آوردن است. (فرهنگ لغات عامیانه). و رجوع به ترکیب یسل کشیدن در ذیل مادهٔ یسل شود.
[ یَ سَ رَنْ ] (ع ق) به آسانی و به سهولت. (از ناظم الاطباء).