[ یَ ] (اِ) گیاهی خاردار که به تازی ثمام گویند و آن را بر اطراف خیمه و دیگر جایها گذارند تا مردمان و جانوران آمد شد نتوانند نمود. (ناظم الاطباء). گیاهی باشد پرخار که بر اطراف خیمه و جایگاهی ...
لغتنامه دهخدا
[ یَ بَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین واقع در ۳۹ هزارگزی باختری آبیک دارای ۲۸۴ تن سکنه آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱).
[ یَ بُ ] (اِ مرکب) ثمام. عرف. درخت یز. (یادداشت مؤلف): ضغبوس؛ شاخ یزبن. جلیلة؛ یک یزبن. امصوخة؛ برگ و شاخ یزبن. (منتهی الارب). و رجوع به یز شود.
[ یَ زَ تَ ] (اِخ) صورت ایزد در اوستا از ریشهٔ یز. (از مزدیسنا و ادب پارسی ص ۱۵۹). رجوع به ایزد و یزدان شود.
[ یَ ] (اِخ) شهرستان یزد یکی از شهرستانهای هفتگانهٔ استان دهم کشور در خاور استان دهم واقع و محدود است از شمال به دشت کویر، از جنوب به شهرستان سیرجان کرمان و بخش بوانات آباده، از خاور به دش ...
[ یَ ] (اِخ) دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان واقع در ۷ هزارگزی خاوری فلاورجان با ۱۱۴۶ تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن اتومبیل رو و فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایر ...
[ یَ ] (اِخ) پسر خسرو انوشیروان و پدر مهان دخت که مادر فیروز پادشاه ساسانی بوده است. (از مجمل التواریخ والقصص ص ۸۳).
[ یَ ] (اِخ) احمدبن حسن بن عبداللََّه بن یزداد سرخسی یزدادی، مکنی به ابوالعباس و معروف به شیخ الاسلام. از راویان بود و از ابوعبداللََّه حسین بن احمد روایت دارد و ابوتراب اسماعیل بن طاهر نخ ...
[ یَ ] (اِ) نوعی از قلیه و یا قیمه که پس از پخته شدن بر بالای آن تخم مرغ گذارند. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از برهان): خورد مخالفان تو خون دل و جگر قوت موافقان تو یزدادی و ع ...
[ یَ ] (اِخ) محمدبن احمدبن موسی بن یزداد رازی یزدادی فقیه حنفی، مکنی به ابوعبداللََّه از عم خویش علی بن موسی قمی و محمدبن ایوب رازی و جز آن دو حدیث شنید و قاضی سمرقند گردید و مردم آن شهر ...
[ یَ ] (اِخ) محمدبن عبداللََّه بن یزداد... رازی یزدادی، مکنی به ابوبکر و معروف به ابن الخباز، در بخارا سکنی گزید و در همانجا به سال ۳۵۳ هـ . ق. درگذشت. از ابراهیم بن یوسف هسنجانی و احمدبن ح ...
[ یَ سِ ] (صوت مرکب) سپاس یزدان را. شکر خدا. (یادداشت مؤلف): که یزدان سپاس ای جهان پهلوان که ما از تو شادیم و روشن روان.فردوسی. چنین گفت از آن پس که یزدان سپاس که هستم چنین پاک و یزدان ش ...