[ یَ مِ ] (اِخ) جِ یَحمَد. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). و رجوع به یحمد شود.
لغتنامه دهخدا
[ یَ صِ ] (اِخ) قلعه ای است به اندلس، و از آن قلعه است سعیدبن مقرون. (منتهی الارب). نام دارالخلافه ای است و قصر ریدان که بی نظیرش پنداشته اند در این مکان است و آن در هشت فرسنگی ذمار واقع ش ...
[ یَ صِ / صَ / صُ ] (اِخ) حیی است به یمن. (منتهی الارب).
[ یَ صِ / صَ / صُ بی ی ] (ص نسبی) منسوب به یحصب که حیی است به یمن. (یادداشت مؤلف) (از انساب سمعانی).
[ یَ مَ دی ی ] (ص نسبی) منسوب است به یحمد که شاید بطنی از ازد باشد. (از انساب سمعانی).
[ یَ ] (ع اِ) گورخر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (غیاث). اسم حمار الوحش است. (تحفه حکیم مؤمن). ج، یحامیر. || نام ستوری. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطب ...
[ یَ ] (اِخ) کوهی است در مصر. (منتهی الارب) (از معجم البلدان). نام قسمتی از جایی است در مصر در شرق قاهره و تمام آن جبال را به صیغهٔ جمع، یحامیم خوانند. (از قاموس). || کوه دراز سیاهی است ...
[ یُ حَ نْ نَ ] (اِخ) ابن عبداللََّه مولی الزبیربن عوام، مکنی به ابوموسی، تابعی و محدث است و از ام الدرداء روایت کند و ابوصخر حمیدبن زیاد از او روایت دارد. (یادداشت مؤلف).
[ یُ حَ نْ نَ ] (اِخ) ابن رؤبة، نام پادشاه ایله؛ و رسول صلوات اللََّه علیه با او بر اهل جرباء و اَذرُج مصالحه فرمود. (از تاج العروس) (یادداشت مؤلف) (از منتهی الارب).
[ یَ ] (اِخ) شهری است در یمن، بطنی از کنده و بطنی دیگر از حمیر در این شهر یافت شود. (از معجم البلدان).
[ یَ حْ یا ] (اِخ) ابن ابراهیم بن ابی زید لواتی مرسی، مکنی به ابوالحسن و معروف به ابن البیاز، شیخ اندلس در قراآت بود. به سال ۴۰۶ هـ . ق. به دنیا آمد و به سال ۴۹۶ هـ . ق. در مرسیة درگذشت. ا ...
[ یَ حْ یا ] (اِخ) ابن ابراهیم بن علی جحاف حبوری حسنی، معروف به جحاف، از مردم حبور یمن و شاعر و نویسنده بود و به سال ۱۱۷ هـ . ق. در ریمة و صاب درگذشت. سمت دبیری علی بن متوکل اسماعیل و پسرش ...