[ رِ / رَ تَ ] (مص) توانستن. (برهان) (سروری) (رشیدی) (آنندراج) (مؤید الفضلاء). طاقت داشتن. (غیاث اللغات) (آنندراج). توانا بودن در کاری. (از آنندراج). یارا داشتن. دلیری کردن. جرأت کردن. جسارت ...
لغتنامه دهخدا
[ رِ / رَ تَ / تِ ] (حامص) حالت و چگونگی یارسته. قیاساً از یارستن درست شود به معنی توانایی و قدرت و تاب و توان.
[ شَ ] (ترکی، اِ) صلح. || زیب. || پوشاکی. || موافقت. (فرهنگ وصاف) (فرهنگ نظام) (آنندراج). و در این معنی صورتی از یارشمیشی تواند بود. رجوع به یارشمیشی شود.
[ رِ ] (ترکی، اِ) یاریشمیشی. موافقت و همدستانی : و چون آبادانی دور بود و شراب اندک فرمود تا امرا با آب یارشمیشی کنند. (تاریخ غازانی ص ۴۶). چون آبادانی و الوس و ولایت دور بود و شراب نایافت ...
[ ع ] (اِخ) دهی است از بخش زاغه شهرستان خرم آباد با ۲۴۰ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۶).
[ عَ ] (اِخ) دهی است از بخش حومهٔ شهرستان مهاباد با ۱۲۰ تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۴).
[ مَ / مِ ] (اِ مرکب) نامه ای که در آن جریان مؤاخذه و محاکمه را ثبت می کنند. چنانکه از فقرهٔ زیر از تاریخ غازانی برمی آید یارغو را ثبت می کرده و به عرض پادشاه می رسانده اند: دوم روز که آغا ...
[ رَ ] (معرب، اِ) یاره. (دهار). معرب یاره، دستیانه. (از منتهی الارب). یاره که دستیانه باشد یا دستیانهٔ پهن. (آنندراج). یارق فارسی معرب و اصل آن یاره است و آن سوار باشد عربان یارق را به کا ...
(اِخ) نام یکی از شاهان گوتی است که هفت سال سلطنت کرده است. رجوع به تاریخ کرد تألیف رشید یاسمی ص ۳۱ شود.
[ رِ کَ دَ ] (مص مرکب) خوابانیدن شاخی از درختی تا از آن درختی دیگر جدا کنند. افکند کردن.
[ رُ ] (نف مرکب) شارلاتان. بدذات. بدجنس. متقلب.
[ رُ ] (حامص مرکب) شارلاتانی. تقلب. بدذاتی. بدجنسی.