[ گَ دُ ] (اِ مرکب) عقرب. اصح به کاف تازی است. (آنندراج). رشیدی هم به کاف تازی آورده است.
لغتنامه دهخدا
[ گُ دَ ] (اِ) درختی است که آنرا به تازی شجرةالبق خوانند. در برهان گژم آورده و پشه غال را پشه دار گفته است. (آنندراج). رشیدی گژم آورده. رجوع به گژم شود.
[ گَ دَ هَ ] (اِخ) نام پهلوانی است ایرانی. (برهان) (آنندراج): بدین روی دژدار بد گژدهم دلیران بیدار با او بهم.فردوسی. رجوع به فهرست ولف شود.
[ گُ ] (اِ) درخت سده را گویند که درخت پشه غال است و بعربی شجرةالبق خوانند. (برهان). نام درختی است که آنرا دردارو و کنجک و سده و پشه دار و لامشکر و سارشکدار گویند. (جهانگیری). در غیاث اللغة ...
[ گَ نَ / نِ ] (اِ) جغد. بوم. صرد. به ترکی کوجکن یا کوجوکن گویند و پر او را به تیرکمان می بندند. (شعوری ج ۲ ورق ۳۰۵). رجوع به گژگن شود.
[ گَ ] (اِ) بامی که از نی سازند و روی آنرا از گل بپوشند. (ناظم الاطباء).
[ گَ ] (اِ) نام میوه ای باشد. (آنندراج). گیاهی از نوع ریباس که آنرا کزبا و کرنا و رزبا نیز گویند. (شعوری ج ۲ ورق ۲۹۱). اصح «کزبا MMM کزوا» است. رجوع به کزبا در برهان قاطع چ معین شود.
[ گَ/ گِ ] (اِخ) نام قریه ای از قرای اصفهان و در کتاب پهلوی شهرهای ایران به همین صورت ضبط شده است و مورخان اسلامی و اروپایی همچون ابن رسته و مافروخی و یاقوت و خطیب بغدادی و لسترنج آن را ب ...
[ گی گِ ] (اِخ) نام خواهر اسکندر، دختر آمینتاس از شاهان مقدونی معاصر خشایارشا پادشاه هخامنشی بوده است. این زن همسر یک نفر پارسی به نام بوبارِس بوده است و از ازدواج با او پسری یافت که نام و ...
(اِ) مخفف گیاه است که علف باشد. (برهان قاطع) (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات) (فرهنگ شعوری ج ۲ ص ۳۰۸). علف ستوران. (صحاح الفرس). علف هرزه و خودرو. سبزه. نبات. رستنی. برر ...
[ خُ ] (اِخ) ده مخروبه ای است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ گَ خَ ] (ص، اِ) آهسته رفتن. (صحاح الفرس). به نرمی و آهستگی و استواری کاری انجام دادن. (از فرهنگ رشیدی) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ملایمت و مدارا. احتیا ...