[ خُ ] (اِخ) ده مخروبه ای است از دهستان چنارود بخش آخوره شهرستان فریدن. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
لغتنامه دهخدا
[ گَ خَ ] (ص، اِ) آهسته رفتن. (صحاح الفرس). به نرمی و آهستگی و استواری کاری انجام دادن. (از فرهنگ رشیدی) (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). ملایمت و مدارا. احتیا ...
[ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب) مخفف گیاه خواره است. و به معنی گیاه خور باشد.غ
[ خوَ / خُ ] (حامص مرکب) مخفف گیاه خواری. رجوع به همین ترکیب شود.غ
(اِ) بزدلی و خوف. (آنندراج). || تکاهل و تکاسل و آهستگی. (از آنندراج) (فرهنگ شعوری ج ۲ ص ۳۱۰) تنبلی. دیر جنبیدن : غ خماردار همه سال با گیار بودغ بسا سرا که جدا کرد از او زمانه گیار.غ دقیقی ...
(اِ مرکب) مخفف گیاهستان. جایی که گیاه باشد. محلی که در آن گیاه روید. علفزار و کشتزار و چمنزار. زمینی گیاستان، یعنی گیاهستان و سرسبز.غ
(اِ) عناصر اربعه باشد. (فرهنگ شعوری ج ۲ ص ۳۱۲): غ باد باقی به دولت و عمرش غ تا موالید و این گیان برجاست.غ ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری).غ مخصوص به این فرهنگ است. ظاهراً مصحف کیانا باشد. رجوع ...
(اِ) گیان. عناصر اربعه. (فرهنگ شعوری ج ۲ ص ۳۰۸). آخشیج. ظاهراً مصحف کیانا باشد. رجوع به همین کلمه شود: غ همه آزادگی است همت اوغ قهر کرده ست مر گیانا را.غ امیرخسرو (از فرهنگ شعوری).
(اِ) گیا. گیاغ. (از برهان)(انجمن آرای ناصری). حشیش و نبات. (فرهنگ شعوری ج ۲ ص ۳۱۴). رستنی کوچک از علف و بوته در مقابل درخت. (فرهنگ نظام). علف سبز و سبزه و نبات و علف خشک. (ناظم الاطباء). رُ ...
[ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب) یا گیا خوردن. خوردن نبات و علف خوردن. چریدن : گیا گر خورد جانور باک نیست چرا جانور جانور را چراست.منوچهری. گفت درویش من نخواهم چیز من توانم گیاه خوردن نیز.م ...
[ هِ سِ شُ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) نام درختی است. (آنندراج). سریش. (برهان). گیاهی است خشک کننده و نجاران و صحافان بدان چسبانند. رجوع به سریشم شود.
[ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب) عمل گیاه خوار. گیاه خوری. رجوع به گیاخوارگی شود.