[ گَ ئیَ / ئیِ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در ۳۵۰۰۰ گزی شمال خاوری بافت و ۱۰۰۰ گزی شمال راه فرعی رابر به زنجان. سکنهٔ آن ۱۰ تن است. (از فرهنگ جغرافیا ...
لغتنامه دهخدا
[ گودْ، دَ جَ نَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان حرجند بخش مرکزی شهرستان کرمان واقع در ۸۴ هزارگزی شمال کرمان، سر راه مالرو شهداد به راور. سکنهٔ آن یک خانوار است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ...
[ گَ دَ ] (اِخ) نام پهلوانی ایرانی. (برهان) (رشیدی) (آنندراج). رجوع به گودرز شود.
[ گُو دَ ] (اِخ) دهی است از بخش دهدز شهرستان اهواز که در ۷ هزارگزی شمال دهدز، کنار راه مالرو لفنیان به گردبندان واقع شده است. کوهستانی و معتدل است. ۱۰۵ تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و قنات ...
[ دِ ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در ۲۴ هزارگزی شمال باختری راین و ۲۷ هزارگزی باختر شوسهٔ بم به کرمان. سکنهٔ آن ۳۵ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸).
[ گُو دَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کل تپهٔ فیض اللََّه بگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در ۳۰۰۰۰ گزی شمال خاوری سقز و کنار رودخانهٔ جغتو. کوهستانی و سردسیر و دارای ۸۰ تن سکنه است. آب آن از ر ...
[ دَ ] (اِخ) هشت فرسخ میانهٔ جنوب و مشرق گله دار است. (فارسنامهٔ ناصری).
[ گُو رَ ] (اِخ) دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر که در ۱۰۸۰۰۰ گزی جنوب خاوری کنگان، کنار راه فرعی لار به گله دار واقع شده است. جلگه و گرمسیر مالاریایی است و سکنهٔ آن ۹۲ تن ...
[ گَ دَ رَ ] (اِخ) نام پسر شاپور. (برهان) (رشیدی) (آنندراج). رجوع به گودرز شود.
[ گَ دَ رَ ] (اِخ) نام پهلوانی باشد از ایران. (برهان). رجوع به گودرز شود.
[ گُ دِرْ ] (اِخ) مرکز بخش سِن ماریتیم از ناحیهٔ لوهاور (در فرانسه) که ۱۶۳۰ تن جمعیت دارد.
[ گُو مَ حَ لْ لِ ] (اِخ) محلی در مشرق بندرگز که چاه های نفت در آن وجود دارد. (از جغرافی تاریخی غرب ایران تألیف بهمن کریمی ص ۹۴).