[ گُ هَ پَ سَ ] (نف مرکب) مخفف گوهرپسند. رجوع به همین کلمه شود.
لغتنامه دهخدا
[ گُ هَ پَ سَ ] (حامص مرکب) مخفف گوهرپسندی. عمل گوهرپسند.
[ گُ هَ گُ تَ ] (نف مرکب) مخفف گوهرگستر. رجوع به گوهرگستر شود.
[ گُ هَ گُ ] (نف مرکب) مخفف گوهرگشای. رجوع به همین کلمه شود.
[ گَ زَ ] (اِ) یکی از افزار کفش دوزی است. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ سروری) (ناظم الاطباء): گمان برم [ که ] به زراقی و به حیله گری ز کلک و گهزن و سنگ تراش و نشکرده تراش کرده بوی آرزوی زرد ...
[ گَ ] (اِخ) دهی است از دهستان جانکی بخش سردگان شهرستان شهرکرد. واقع در ۶ هزارگزی شمال باختر لردگان، متصل به راه عمومی گهمال به لردگان. محلی کوهستانی و هوای آن معتدل و سکنهٔ آن ۲۵۰ تن است. ...
[ گَ ئی یِ ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش حومهٔ شهرستان نایین. واقع در ۲۵هزارگزی جنوب باختر نایین و ۲هزارگزی شوسهٔ نایین به کوهپایه. سکنهٔ آن ۱۵ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۱۰).
[ گَ هْ رَ / رِ ] (اِ مرکب) گوواره. گاهواره. گواره. (حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). گاهواره. (صحاح الفرس) (فرهنگ نظام) (انجمن آرا) (آنندراج). مهد و بستری مر کودکان را که چون کودک را در آن گذارند ...
[ گَ هْ رَ / رِ ] (اِخ) قصبهٔ مرکز بخش گوران شهرستان شاه آباد. واقع در ۴۸هزارگزی شمال باختری شاه آباد (از طریق راه فرعی اتومبیل رو گردنهٔ پنج سواره ۴۰ هزار گز از راه مالرو) و ۲۶هزارگزی شما ...
[ گَ هْ رَ / رِ جُمْ ] (نف مرکب) آنکه گهواره جنباند تا کودک خوشتر خسبد: ای در این گهوارهٔ وحشت چو طفلان پای بست غم ترا گهواره جنبان و حوادث دایگان. خاقانی.
[ گَ کُ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان مسکون بخش جبال بارز شهرستان جیرفت. واقع در ۴۲هزارگزی جنوب خاوری مسکون و ۸ هزارگزی خاور شوسهٔ بم به سبزواران. سکنهٔ آن ۱۲ تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ...
(حرف ربط) کلمهٔ ارتباط به معنی خواه و اگرچه. (ناظم الاطباء). رجوع به ترکیب گواینکه ذیل «گو» (نف) شود. و افادهٔ معنی فرض و خیال هم کند. (آنندراج).