[ گَ هَ دَ رَ / رِ ] (اِ مرکب) کتابت خزاین در ایران قبل از اسلام. (مفاتیح العلوم خوارزمی). گنج آمار دبیره.
لغتنامه دهخدا
[ گَ جِ ] (اِخ) نام گنجی است از گنجهای جمشید، و آن در زمان بهرام گور ظاهر شد. گویند دهقانی زراعت را آب می داد ناگاه سوراخی بهم رسید و آبها تمام به آن سوراخ میرفت و صدائی عجیب از آن سوراخ ب ...
[ گَ جِ ] (اِ مرکب) نام نوائی است از نواهای باربد. (فرهنگ رشیدی) (شعوری ج ۲ ص ۲۹۹). رجوع به گنج کاوس و گنج گاو و گنج گاوان شود.
[ گَ ] (اِخ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز که در ۲۵هزارگزی جنوب باختری سراسکند و ۸هزارگزی راه آهن میانه به مراغه واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنهٔ آن ۴۲۰ تن است. ...
[ گَ ] (اِخ) دهی است از دهستان جرقویه بخش حومهٔ شهرستان شهرضا که در ۳۸هزارگزی شمال خاور شهرضا متصل به راه فرعی گنج آباد به شهرضا واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش ۱۰۰ تن است. آب آن از ...
[ گَ اَ ] (حامص مرکب) افشاندن و نثار کردن گنج و خواسته : ز گنج افشانی و گوهرنثاری بجای آورد رسم دوستداری.نظامی. ملک پرویز کز جمشید بگذشت به گنج افشانی از خورشید بگذشت.نظامی.
[ گَ ] (نف مرکب) کسی که گنج پیدا میکند: چرا روی آن کس که شد گنج یاب ز شادی برافروخت چون آفتاب.نظامی.
[ ] (اِخ) تیره ای از طایفهٔ جاویدی ممسنی فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص ۹۰).
[ گُ ] (اِمص، اِ) گنجایش. (جهانگیری) (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج). قابلیت و استعداد گنجیده شدن. و رجوع به شعوری ج ۲ شود: ممکن که در حوالی بازارها نبودی گنجای هیچ سوزن از رسته های ...
[ گَ ] (اِخ) دهی است از دهستان بشاریات بخش آبیک شهرستان قزوین که در ۱۲هزارگزی جنوب باختر آبیک واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریائی و سکنه اش ۱۶۰ تن است. یک رشته قنات دارد و محصول آن غلات ...
[ گَ ] (اِ) بمعنی غازه باشد و آن سرخی است که زنان بر روی مالند. گَنجاره. گَنجر. گَنجره. (فرهنگ رشیدی). غازه. غَنجار. غَنجره. گلگونه. (سروری) (برهان) (آنندراج). بلغونه. غلغونه. (برهان). گلاگ ...
[ گَ ] (اِ) در تداول مردم خراسان، کثافت و چرک گوشهٔ چشم و گوشهٔ لب. (فرهنگ نظام).