[ گُ جِ ] (اِخ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد که در ۳۲هزارگزی شمال باختری الیگودرز و ۵هزارگزی خاور راه شوسهٔ شاه زند به ازنا واقع است. هوای آن معتدل و سکنه اش ۵۲۲ تن ...
لغتنامه دهخدا
[ گُ ئی یِ ] (اِخ) دهی است از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان که در ۴۲۰۰۰گزی شمال خاوری بافت، سر راه مالرو جواران به رابر واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش ۸۵ تن است. آب آنجا از چشمه ...
[ گُ ] (اِخ) قصبهٔ مرکز دهستان گلیان بخش شیروان شهرستان قوچان که در ۱۸هزارگزی جنوب باختری شیروان، سر راه مالرو عمومی شیروان به امیرانلو واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش ۱۳۰۴ تن است. ...
[ گَ نَ / نِ ] (اِخ) دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان که در ۸۵۰۰۰گزی جنوب کرمانشاه و ۸۰۰۰گزی چنار واقع شده است. هوای آن سرد و سکنه اش ۹۵ تن است. آب آنجا از رودخانهٔ ...
[ گُ ] (اِخ) مرکز دهستان گلیجان شهرستان شهسوار است و در ۶۰۰۰گزی جنوب باختری شهسوار واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش ۳۵۵ تن است. آب آنجا از رودخانه چشمه گیله تأمین میشود. محصول آن برن ...
[ گُ لْ لی ] (اِخ) دهی است از دهستان کیوی بخش سنجید شهرستان هروآباد که در ۱۵هزارگزی جنوب مرکز بخش کیوی و ۶هزارگزی راه شوسهٔ هروآباد به میانه واقع شده است. هوای آن سرد و دارای ۳۵۹ تن سکنه اس ...
[ گُ رُ ] (اِخ) دهی است از دهات ساری مازندران. (سفرنامهٔ مازندران و استرآباد رابینو ص ۸۳ و ۱۶۲).
[ گِ لْ یِ ] (اِخ) دهی است از دهستان مشک آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی که در ۵۰۰۰گزی جنوب خاوری جویبار واقع شده است. هوای آن معتدل و سکنه اش ۷۶۰ تن است. آب آنجا از رودخانه و رود ماچک تأمین ...
[ گْلی / گِ سِ رُ لِ ] (فرانسوی، اِ)رجوع به گلیسره شود.
[ گِ ] (اِ) پوششی معروف که از موی بز و گوسفند بافند. (آنندراج). جامهٔ پشمین معروف که از پشم میش بافند. (غیاث): گولانج و گوشت و گرده و گوزآب و گادنی گرمابه و گل و گل و گنجینه و گلیم. لبیبی ...
[ گِ ] (نف مرکب) آنکه گلیم بافد. بافندهٔ گلیم.
[ گِ ] (حامص مرکب) عمل بافتن گلیم. عمل گلیم باف. || (اِ) محل گلیم بافی. دکان گلیم بافی.