[ گُ جَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان مواضعخان بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در ۲۲۵۰۰گزی جنوب باختری ورزقان، کنار راه ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای ۵۲۹ تن سکنه است. آب آن از چش ...
لغتنامه دهخدا
[ گُ جَ / جِ ] (اِخ) دهی است از دهستان خان اندبیل بخش مرکزی شهرستان هروآباد واقع در ۶هزارگزی جنوب باختری هروآباد و ۳۵۰۰گزی راه شوسهٔ هروآباد به میانه. هوای آن معتدل و دارای ۳۷۷ تن سکنه ا ...
[ گُ جَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان حومهٔ بخش مرکزی شهرستان اهر، واقع در ۱۴هزارگزی شمال باختری اهر و ۴۵۰۰گزی ارابه رو تبریز به اهر. هوای آن معتدل و دارای ۱۷۱ تن سکنه است. آب آن از چشمه و مح ...
[ گُ جَ اِ ] (اِخ) دهی است از دهستان اوج تپهٔ بخش ترکمان شهرستان میانه واقع در ۱۸هزارگزی جنوب خاوری بخش و ۶هزارگزی راه شوسهٔ میانه و تبریز. هوای آن معتدل و دارای ۳۰۸ تن سکنه است. آب آن از ...
[ گِ دَ رَ ] (اِخ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان واقع در ۱۰۵۰۰گزی خاور کوزران، کنار راه فرعی کوزران به کرمانشاه. هوای آن سرد و دارای ۱۰۰ تن سکنه است. آب آن از سراب سرمستی و مح ...
[ گُ دَ ] (مص) پر کردن. (آنندراج). انباشتن و پر کردن. (ناظم الاطباء).
[ گِ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان پی رجه سورتیجی بخش چهاردانگهٔ شهرستان ساری، واقع در ۴۸۰۰۰گزی شمال کیاسر و ۲۴۰۰۰گزی بهشهر. هوای آن معتدل و دارای ۴۵۰ تن سکنه است. آب آن از چشمه و محصول آن ...
[ گَ زَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان سیاه کوه بخش بافت شهرستان سیرجان واقع در ۸۵۰۰۰گزی جنوب خاوری بافت، سر راه مالرو ده سرد به اسفندقه. دارای ۳ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ...
[ گَ ] (اِخ) دهی است از بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت واقع در ۱۲۰۰۰گزی باختر ساردوئیه و ۴۰۰۰گزی شمال راه مالرو جیرفت به ساردوئیه. هوای آن سرد و دارای ۱۸۰ تن سکنه است. آب آن از رودخانه و محص ...
[ گِ سِ تِ ] (اِخ) شهری است در انگلستان که ۶۷۳۰۰ تن سکنه دارد و در کنار بندر سورن واقع شده، کلیسای بزرگ و کارخانهٔ پشم و چوب دارد.
[ گْلو / گِ ] (فرانسوی، اِ)ترکیباتی هستند که از هیدرولیز آنها الدهیدوستن های چندالکلی تولید گردد. این ترکیبات را سابقاً به نام هیدراتهای کربن مینامیدند. مهمترین آنها که در شیرهٔ یاختهٔ نبا ...
[ گُ لو لَ / لِ ] (اِ) غلوله. قیاس شود با هندی باستان گلاو (عدل، لنگه)، کردی گلور، گولوک (گلوله)، ایضاً کردی، کلول (لوله، غلطیدن، سقوط سخت) و ایضاً کردی، گولوله . (از حاشیهٔ برهان قاطع چ م ...