[ گُ ] (ص نسبی) جلناری. قسمی از یاقوت، دون ارجوانی و فوق لحمی. رجوع به کتاب الجماهر بیرونی ص ۳۳ و ۵۰ شود.
لغتنامه دهخدا
[ گُ ] (اِ مرکب) اسمی است که دختران را دهند.
[ گِ لِ ] (اِخ) چندین مجمع الجزایر کوچک که در جنب فینیستر قرار گرفته است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
[ گُ ] (اِ مرکب) گلزار و گلستان و باغ گل سرخ. (ناظم الاطباء).
[ گَ لَ ] (اِخ) دهی است از دهستان فندرسک بخش رامیان شهرستان گرگان واقع در ۱۲۰۰۰گزی باختر رامیان، کنار راه شوسهٔ رامیان به گرگان. هوای آن معتدل و دارای ۲۴۰ تن سکنه است. آب آن از قنات و چشم ...
[ گُ لَ دَ / دِ ] (ص) زن بدفعل و بدکاره. (برهان) (آنندراج).
[ گُ لَ ] (اِخ) نام یکی از دهستانهای نه گانهٔ بخش خاش شهرستان زاهدان. این دهستان در شمال باختری خاش واقع و حدود آن به شرح زیر است: از طرف شمال به دهستان اسکل آباد، از طرف خاور و جنوب به د ...
[ گُ لَ ] (اِخ) ده مرکزی از دهستان گلنگور بخش خاش شهرستان زاهدان، واقع در ۳۱۰۰۰گزی باختر خاش و ۸۰۰۰گزی باختر راه فرعی خاش به نرماشیر. هوای آن گرم و دارای ۱۵۰ تن سکنه است. آب آن از قنات و ...
[ گِ لَ / لِ ] (اِ) پهلوی گیلک (شکایت)، پازند گیله . ظاهراً از گیرذک از گیرزک (شکل جنوب غربی) از گرزکاظاهراً از اوستایی گرز، هندی باستان گره ، گرهتی (شکایت کردن، عارض شدن)، کردی گلی (شکا ...
[ گُ لْ لَ / لِ ] (اِ) آسمان گیری باشد و آن پارچه ای است که بر سقف خانه ها مانند سایبان بندند. (برهان).
[ گُ لَ / لِ ] (اِ) کردی گول (زلف زنان، دسته موی)، زازا گیله . (حاشیهٔ برهان تصحیح دکتر معین). زلف معشوق. (برهان). زلف و موی مجعد. (آنندراج): گله گیلی کشان به دامانش سرو را لوح در دبستان ...
[ گُ لَ / لِ ] (اِ) غوزهٔ پنبه. (فرهنگ رشیدی). غوزهٔ پنبه و آنرا گوزغه نیز نامند. (آنندراج) (جهانگیری). جوزغه معرب آن است. (آنندراج).