[ گُ مَ ] (اِ) نام گلی است بغایت خوشبو. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی): ز سوری کآن نه کم بود از کتاره جگر میشد چو سوری پاره پاره از آن گلمر که دل برد و روان هم ز هر تن لاله رست و ارغوان ...
لغتنامه دهخدا
[ گِ مَ ] (اِخ) شهری است در الجزایر (۲۷۷ م) (۷۰۲ هـ) مسیحیان در قرون اول در آنجا پیدا شدند. (اعلام المنجد).
[ گُ ] (اِ) نوعی از بید است. (آنندراج).
[ گُ مَ ] (اِخ) قصبهٔ مرکز دهستان گلمکان بخش طرقبهٔ شهرستان مشهد واقع در ۱۸هزارگزی شمال باختری طرقبه و ۵هزارگزی باختر راه شوسهٔ قدیمی مشهد به قوچان. هوای آن معتدل و دارای ۲۲۶۴ تن سکنه است ...
[ گُ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان بلورد بخش مرکزی شهرستان سیرجان واقع در ۹۰۰۰۰ گزی خاور سعیدآباد، سر راه مالرو گوغر به تکیه. دارای ۲۵ تن سکنه است. مزارع کهن هرمز، شاه آباد، کندجو ...
[ گُ ] (اِخ) نام کنیزکی از کنیزان اردوان اشکانی. (از فهرست ولف): که گلنار بد نام آن ماهروی نگاری پر از گوهر و رنگ و بوی. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص ۱۹۳۰). فرستادشان نزد گلنار، شاه بدان ت ...
[ گُ ] (ص مرکب) هر آنچه برنگ گلنار باشد. (ناظم الاطباء). به رنگ گلنار. برنگ سرخ : چو گلنارگون کسوت آفتاب کبودی گرفت از خم نیل آب.نظامی.
[ گُ کَ دَ ] (مص مرکب) به رنگ گلنار درآوردن. به رنگ سرخ کردن : یکی زرد پیراهن مشکبوی بپوشید و گلنارگون کرد روی.فردوسی. چو بشنید رودابه آن گفتگوی برافروخت و گلنارگون کرد روی. فردوسی.
[ گُ ] (ص نسبی) جلناری. قسمی از یاقوت، دون ارجوانی و فوق لحمی. رجوع به کتاب الجماهر بیرونی ص ۳۳ و ۵۰ شود.
[ گُ ] (اِ مرکب) اسمی است که دختران را دهند.
[ گِ لِ ] (اِخ) چندین مجمع الجزایر کوچک که در جنب فینیستر قرار گرفته است. رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
[ گُ ] (اِ مرکب) گلزار و گلستان و باغ گل سرخ. (ناظم الاطباء).