[ گْلا / گِ تُرْ ] (فرانسوی، اِ)کسی که در بازیهای سیرک چه با یک انسان و چه با یک حیوان درنده پیکار میکند. و این از آداب و رسوم مردم روم قدیم بوده است. غلامان و بردگان زندانی با نهایت قوت و ق ...
لغتنامه دهخدا
[ گِ ] (اِخ) دهی است از دهستان بیدشهر بخش جویم شهرستان لار، واقع در ۵۴هزارگزی جنوب جویم و شمال کوه بوسار. هوای آن گرم و ۲۹۵ تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی ...
[ گُ کَ تَ / تِ ] (اِخ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در ۳۰هزارگزی شمال باختری فریمان. هوای آن معتدل و دارای ۲۷۴ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. ...
[ گْلا / گِ ] (اِخ) این شهر را به آلمانی گلاروس خوانند. بخش سویس حاکم نشین ایالت به همین نام است و در کنار لنت واقع شده و دارای ۵۷۰۰ تن سکنه است. تمام این بخش در سال ۱۸۸۱ م . آتش گرفته ...
[ گْلا / گِ زِ ] (اِخ) از علمای آثار قدیمه است که از سال ۱۸۸۲ تا سال ۱۸۹۴ م . چهار دفعه به عربستان رفت و هر دفعه یک یا دو سال در آنجا بسر برد و متن های مفصل به دست آورد و کتیبه ها و لوحه ه ...
[ گُ کِ ] (اِخ) نام یکی از دهستان نه گانهٔ بخش کهنوج شهرستان جیرفت. این دهستان در باختر کهنوج واقع و محدود است از شمال به بخش سبزواران، از خاور به دهستان کهنوج، از جنوب به دهستان رودخان ...
[ گَ ] (ص) کالیو یعنی ابله و احمق. (شعوری ج ۲ ورق ۳۰۳). و ظاهراً محصف «کالیو» است. رجوع به گلالیوه شود.
[ گَ ] (اِخ) ناحیه ای است در سودان غربی در ملتقای دو رودخانهٔ سنگال و فارمه و در قسمت شرقی اسکلهٔ سن بفاصلهٔ ۷۰۰هزار گز قرار گرفته است. (قاموس الاعلام).
[ گُ ] (اِ) قسمی از نان میده باشد که آن را بمقدار برگ بقرا سازند و چون در میان روغن بریان کنند بادی در آن افتد و دو پوشه شود و بعد از آن در میان شیره اندازند تا شیره به خود کشد بسیار لذی ...
[ گُ ] (اِخ) دهی است از دهستان بالا خیابان بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در ۱۱هزارگزی باختر آمل. هوای آن معتدل و دارای ۲۵۵ تن سکنه است. آب آن از آلشرود و چشمه تأمین میشود. محصول آن برنج و غلات ...
[ گُ دَ ] (مص) پاشیدن و افشاندن. (ناظم الاطباء).
[ گَ ] (ص) سیاه و هر چیزی که سوادی به آن باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (جهانگیری).