[ گُ ] (اِ مرکب) عرق گل سرخ که ماءالورد است و از برگ گل آب مستفاد میشود که مزیدعلیه گل یا به معنی گل بطریق مجاز بود و تلخ، چکیده، ناب از صفات گلاب است و گلاب یزدی و صفاهان و گلاب عراق به ...
لغتنامه دهخدا
[ گُ بِ چَ / چِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) اشک. (آنندراج) (مجموعهٔ مترادفات ص ۴۲): هرچند از آفتاب بود تلخی گلاب شد تلخ از ندیدن رویت گلاب چشم. صائب (از آنندراج).
[ گُ کَ / کِ دَ ] (مص مرکب) کشیدن گلاب از گل. گل را بطریق مخصوص پختن تا از آن گلاب به دست آید.
[ گُ گِ رِ تَ ] (مص مرکب) گرفتن گلاب از گل. گلاب کشیدن. و رجوع به گلاب کشیدن شود.
[ گُ اَ ] (حامص مرکب) افشاندن گلاب. || مجازاً در بیت زیر بمعنی اشک ریختن و گریه کردن است : بامدادان کنم از دیده گلاب افشانی کآتشین آینه عریان به خراسان یابم. خاقانی.
[ گُ لابْ وَ ] (اِخ) ده کوچکی است از دهستان باغ ملک بخش جانکی گرمسیر شهرستان اهواز، واقع در ۳هزارگزی شمال باختری باغ ملک، کنار راه اتومبیل رو هفتگل به ایذه. دارای ۴۰ تن سکنه است. (از فرهن ...
[ گِ ] (اِخ) شهری است از پروس و ۱۴۶۰۰ تن جمعیت دارد.
[ گْلا / گِ دِ تُنْ ] (اِخ) ویلیام اوارت. سیاستمدار انگلیسی، رئیس لیبرال ها متولد در لیورپول ، چهار دفعه به مقام نخست وزیری رسیده است. وی برای پیشرفت و اصلاح ایرلند، تغییرات و اصلاحات انت ...
[ گْلا / گِ تُرْ ] (فرانسوی، اِ)کسی که در بازیهای سیرک چه با یک انسان و چه با یک حیوان درنده پیکار میکند. و این از آداب و رسوم مردم روم قدیم بوده است. غلامان و بردگان زندانی با نهایت قوت و ق ...
[ گِ ] (اِخ) دهی است از دهستان بیدشهر بخش جویم شهرستان لار، واقع در ۵۴هزارگزی جنوب جویم و شمال کوه بوسار. هوای آن گرم و ۲۹۵ تن سکنه دارد. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما است. شغل اهالی ...
[ گُ کَ تَ / تِ ] (اِخ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد واقع در ۳۰هزارگزی شمال باختری فریمان. هوای آن معتدل و دارای ۲۷۴ تن سکنه است. آب آن از قنات و محصول آن غلات است. ...
[ گْلا / گِ ] (اِخ) این شهر را به آلمانی گلاروس خوانند. بخش سویس حاکم نشین ایالت به همین نام است و در کنار لنت واقع شده و دارای ۵۷۰۰ تن سکنه است. تمام این بخش در سال ۱۸۸۱ م . آتش گرفته ...