[ گُ سَ سْ تَ / تِ دَ ] (ص مرکب) آنکه از پس دویدن مانده باشد و نفسش گسسته باشد. (آنندراج). آنکه نفسش بند آمده باشد: پیوسته باد عزّت و فرّ و جلال او بدگوی را بریده زبان و گسسته دم.فرخی. نگ ...
لغتنامه دهخدا
[ گُ سَ سْ تَ / تِ رَ ] (ص مرکب) افسرده. متألم : یکایک سواران پس اندر دمان شکسته سلیح و گسسته روان.فردوسی.
[ گُ سِ / سَ دَ ] (ص لیاقت) قابل گسلاندن. درخور گسلاندن.
[ گُ سِ / سَ دَ / دِ ] (ن مف) گسیخته. پاره شده. بریده. و رجوع به گسلانیدن شود.
[ گُ سِ / سَ لَ / لِ ] (ن مف) گسیخته شده. (برهان) (آنندراج) (جهانگیری). رجوع به گسیختن شود. || (اِمص، اِ) گسیختگی اشکوبهای موازی طبقات زمین. (فرهنگستان ص ۲۲).
[ گُ سِ / سَ دَ / دِ ] (ن مف) گسسته. رجوع به گسلیدن شود.
[ گُ نَ / نِ ] (ص) گسن. گشنه. گرسنه : در اراک (سلطان آباد) گوسنه . (از حاشیهٔ برهان قاطع چ معین). گرسنه که در مقابل سیر باشد. (برهان) (جهانگیری) (آنندراج): چنان کرد هرچند سالار بود که بد ...
[ گَ گَ رَ ] (اِخ) دهی است جزء دهستان مرکزی شهرستان فومن واقع در ۵هزارگزی باختری شهر فومن و هزارگزی جنوب راه فرعی فومن به ماسوله. هوای آن معتدل و دارای ۱۰۹ تن سکنه است. آب آنجا از رود و اس ...
[ گُ ] (اِ) خم شدگی. دوتاشدگی. (از ناظم الاطباء).
[ گُ ] (اِ) بار گیاهی سمی که کچوله نیز گویند و به تازی آذاراقی. (ناظم الاطباء). در انجمن آرا به معنی نام دارویی غیرسلیخه و دافع درد دندان آمده است.
[ گَ ] (ص) خوب و خوش رفتار با ناز و تکبر. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث). نازان و شادمان. (صحاح الفرس). کَش : فتنه شدم بر آن صنم گش تر خاصه بدان دو نرگس دلکش تر. دقیقی (ا ...
[ گُ دِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) افتتاح یا انجام کار. (ناظم الاطباء): گشاد کار مشتاقان از آن ابروی دلبند است خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی. حافظ.