[ گِ رْ یَ / یِ مَ ] (ص مرکب) گریان. اشک ریز: بمکتب جگرگوشگان گریه مند غلامان به بازار و کو هرزه خند. ظهوری (از آنندراج).
لغتنامه دهخدا
[ گِ رْ یَ / یِ کُ ] (نف مرکب، ق مرکب) در حالت گریه. در حال گریستن. در حال اشک ریختن.
[ گِ رْ یَ / یِ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از باران : گرستند از گریه جویی روان بیاید مگر گریهٔ آسمان. سعدی (بوستان).
[ گِ رْ یَ / یِ یِ شَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از ریختهٔ شمع که آن را اشک شمع نیز گفته اند. (آنندراج).
[ گِ رْ یَ / یِ یِ مَ نَ / نِ ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) گریه ای که در حالت مستی شراب روی دهد: ما به ذوق گریهٔ مستی درین بزم آمدیم می بده ساقی بقدر آنکه چشمی تر شود.رضی دانش (از آنندراج).
[ گِ ری دَ / دِ ] (اِخ) دهی است از بخش بندپی شهرستان بابل، واقع در ۳۷۰۰۰گزی جنوب مقری کلا، مرکز بخش بندپی. هوای آن سرد و دارای ۴۲۰ تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و ...
[ گِ ] (اِخ) لقب دمتریوس است که به علت درازی دماغش وی را گریپوس میخواندند. (ایران باستان ص ۲۲۴۲).
[ گُ ] (اِ) در اوراق مانوی به پارتی گریچک (گودال، چاه)، به فارسی گوریچ ، گریچه (MMM چاه زندان و غیره). مربوط به پهلوی گریستغ (غار، مغاره)؟ (از حاشیهٔ برهان چ معین). || تالار خانه. (بر ...
[ گِ چِ ] (اِخ) دهی است از دهستان شهرنو بالاولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در ۵۴ هزارگزی شمال باختری طیبات، سر راه اتومبیل رو شهرنو به تربت حیدریه. هوای آن معتدل و دارای ۶۳ تن ...
[ گَ یِ ] (اِخ) دهی است از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان، واقع در ۷هزارگزی باختر سی سخت و هفت هزارگزی باختر راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز هوای آن سرد و دارای ۶۰۰ تن ...
[ گِ دِ غَ ] (اِخ) ایالتی از مستعمرهٔ کاپ است. که در محل التقای شط ارانژ و رودخانهٔ وال قرار گرفته است. این ایالت تا سال ۱۸۶۷م. در تحت تصرف کشور ارانژ بود، تا اینکه بواسطهٔ کشف معادن ا ...
[ گِ کِ ] (اِخ) (اتو فن) فیزیک دان آلمانی متولد در ماگدبورک (۱۶۰۲ - ۱۶۸۶م.) مخترع اولین ماشین مربوط به الکترستاتیک و ماشین تخلیهٔ هوا. او نیمکره های ماگدبورگ را تحقق بخشید که مایهٔ تعجب ...