[ گَ کِ ] (اِخ) دهی است از دهستان لند بخش حومهٔ شهرستان خوی، واقع در ۶۳ هزارگزی شمال باختری خوی و در مسیر راه ارابه رو بله سور است. هوای آن سرد و دارای ۹۵ تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأم ...
لغتنامه دهخدا
[ گَ کِ / کَ ] (اِخ) دهی است از دهستان کلارستاق، جزء قسمت بیرون بشم است. (ترجمهٔ سفرنامهٔ مازندران و استراباد رابینو ص ۱۴۵).
[ گَ رَ ] (اِ) یونجهٔ سیاه که آن را خندقوق نیز گویند. (شعوری ج ۲ ص ۳۰۲).
[ ] (اِخ) اسم طایفه ای از ایلات کرد ایران است که تقریباً ۱۰۰ تن میشوند و در کلیائی و سنقر سکونت دارند. رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص ۵۹ شود.
[ گَ کِ وَ ] (اِخ) دهی است از دهستان آشیان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در ۲۰ هزارگزی جنوب فلاورجان و یکهزارگزی شوسهٔ مبارکه به سفید دشت. هوای آن معتدل و دارای ۱۸۰۴ تن سکنه است. آب آ ...
[ گُ ] (اِخ) ده کوچکی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در ۱۸ هزارگزی جنوب بزمان و ۱۲ هزارگزی باختر راه مالرو بزمان به ایرانشهر که دارای ۲۵ تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج ۸) ...
[ گُ ] (اِ) پارسی باستان ورکانا، اوستایی وهرکه (گرگ)، پهلوی گورگ ، هندی باستان ورکه (گرگ)، ارمنی گل ، کاشانی ور، ورگ، ورگ ، مازندرانی وُرگ ، کردی ورگ ، افغانی لوگ ، اُسّتی برق یا بیرق، بیر ...
[ گَ رَ ] (اِ) آن دو قطعه ریسمان باشد هر کدام به شکل چنبر که چهارسر آن را بهم متصل کرده اند به سقف آویزند و خربزه و یا هندوانه بدان بیاویزند (لهجهٔ قزوین و گیلان).
[ گَ ] (اِخ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل، واقع در ۱۴۰۰۰شمال باختری سکوهه و ۱۰۰۰۰گزی شوسهٔ زاهدان به زابل. هوای آن معتدل و دارای ۳۰۰ تن سکنه است. آب آن از رودخانهٔ هیرمند تأمین میشو ...
[ گُ گِ اَ جَ ] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) کنایه از مرگ، عزرائیل، ملک الموت است : گرگ اجل یکایک از این گله می برد وین گله را ببین که چه آسوده میچرد. اوحدی.
[ گُ دَ گَ لَ / لِ اَ کَ دَ ] (مص مرکب) کنایه از فنا و هلاک کردن گله بود. (آنندراج). رجوع به گربه از بغل افکندن شود.
[ گُ دَ ] (اِخ) دهی است از دهستان اوچ تپه بخش ترکمان شهرستان میانه، واقع در ۱۲ هزارگزی جنوب خاوری بخش و ۹ هزارگزی شوسهٔ میانه و تبریز. هوای آن معتدل، دارای ۹۰۶ تن سکنه است. آب آنجا از چشمه ...